آیا وقتی که به فرزندنمان می گوییم درسهایت را خوب بخوان و نمرات خوبی بگیر تا به دانشگاه بروی و در آینده شغل مطمئنی به دست بیاوری، واقعا صد در صد به جملاتی که میگوییم باور داریم؟ آیا در دنیای آینده، کسی شغل فرزندان درسخوان و با استعداد ما را تضمین میکند؟ آیا تحصیلات عالیه دانشگاهی، نمرات ممتاز و دارا بودن مدارک دکترا و مهندسی، آن ها را در برابر هزینه های زندگی بیمه میکند؟ آیا فکر میکنید باید آنها را به دست تقدیر بسپاریم تا در آینده در فقر دست و پا بزنند؟
شاید شما نیز جزء آن دسته از پدر و مادرهایی هستید که در دیروزهای کودکی درسهایتان را به امید آیندهای روشن به خوبی خواندهاید. شاید شغل خوبی نیز به دست آورده باشید. با این احوال ممکن است گاهی اوقات هزینههای کمرشکن زندگی امروز شما را به این فکر بیاندازد که نکند در قسمتی از مسیرتان راه را به اشتباه رفتهاید! یعنی کجای کار اشتباه شده است؟ شما که تمام سعی و تلاش خود را در مدرسه و دانشگاه به کار بردهاید و در این مسیر از هیچ تلاشی فروگذار نکردهاید!
نه، شما اشتباه نکردهاید! لااقل مقصر شما نبودهاید! فقط قدم در راهی گذاشتهاید که نظام آموزشی آن را پیش پای شما گسترده است. یک فرمول که ظاهراً تاریخ مصرف آن به دهههای گذشته مربوط میشده است، یک نصیحت خوب برای بچههایی که در یک دنیای کم تغییر زندگی میکردهاند، آنها با دستیابی به یک میزان از تحصیلات متوسط، شغل تضمین شدهای در برابر خود داشتند و بعد از ۳۰ سال کار با دریافت یک حقوق بازنشستگی مطلوب زندگی آرام و بیدغدغهای را آغاز میکردند. عصری که شاید صنعتی بود ولی هرچه بود نام آن عصر اطلاعات نبود. زیرا اطلاعات تحصیلی آدمهای آن عصر برای ۳۰ سال عمر کاری آنها کافی بود و مثل امروز نبود که بسیاری از یافتههای علمی و اطلاعاتی مورد نیاز مشاغل در طی یک ماه بلااستفاده شوند.
نیازهایی که آنها داشتند نیز با نیازهای امروز متفاوت بود. چرا که ماشین، خانه مستقل، موبایل، لپ تاپ، تبلت، تلویزیون پلاسما، کارت اعتباری، بلیط هواپیما، فست فود، ماهواره، کافیشاپ، اینترنت، مدرسه غیر انتفاعی، هزینه برق، گاز، تلفن، شارژ آپارتمان و هزاران هزینه دیگر در سبد نیازهایشان نبود.
بنابراین، اشتباه از آن جایی آغاز شده است که نظام آموزشی بدون در نظر گرفتن تغییرات این عصر جدید، برای بچه ها در دنیای پر تغییری که هر لحظه با سرعتی سرسام آور پیش میرود، نسخهای یکسان با عصر گذشته پیچیده است؛ نسخهای که ممکن است دیگر برای آیندهی بچهها هیچ کارایی نداشته باشد.
در عصر جدید، ما که با دانش بدون تغییر عصر قدیم تربیت شدهایم با سختی و تلاش فراوان درس میخوانیم و ذهن خودمان را از محفوظاتی پر میکنیم که بسیاری از آنها در هیج کجای زندگی به کارمان نمیآیند و بعد از آن هم اگر بتوانیم به سختی شغلی پیدا میکنیم. سپس در تمام عمر به سختی کار میکنیم تا پول بیشتری به دست بیاوریم تا این که مالیاتها و بدهیهای بیشتری بپردازیم و در بدهیهای بیشتری فرو برویم.
در تمام این اعصار، حتی موضوع انشاء ما نیز علم بهتر است یا ثروت بود و بدون هیچ علتی همیشه به ما دیکته شد که فقط علم پیروز این میدان است. اما در عین حال در پیش چشمان متعجب ما در عمل همه ارکان جامعه از کوچک و بزرگ، از عالم و جاهل، از دولتمرد تا مردمان عادی در تمام طول عمر، سراسیمه به دنبال این ثروت مذموم میدویدند. حتی آنان که خود دانش آموخته عرصه علم بودند برای جبران روزهای گذشته چنان از یک دیگر سبقت میگرفتند که گویی میخواستند ره صدساله را یک شبه طی کنند.
هیچ گاه در مدارس به ما یاد ندادند که مرز بین این دو کجاست. هیچ گاه به ما یاد ندادند که این دو با هم جمع شدنی هستند و برای کسب یکی الزاما نباید دیگری را از دست داد. هیچ گاه به ما یاد ندادند که اقتصاد یک علم است و تولید ثروت یک برنامهریزی مستمر میخواهد و یک شبه ممکن نیست؛ که اگر یاد داده بودند، هیچ جوانی در سر رویای پولدار شدن از طریق شبکههای هرمی را نمیپروراند یا هیچ بزرگسالی برای جبران روزهای علم بهتر است از ثروت، روی به اختلاس بانکی و تبانی مالی نمیآورد.
بنابر این دست اندرکاران نظام آموزشی با این استدلال که مدرسه محل کسب علم است، درست در عصری که بچهها باید بدانند که تضمین آینده آنها در کسب علمی ثروت است، ثروت را برای همیشه از مدارس بیرون کردهاند.
مذموم بودن ثروت اندوزی باعث شده است که در مدارس هیچگونه آموزش های مالی، اقتصادی و سرمایه گذاری به بچهها داده نشود و همه این آموزه ها به بعد از مدرسه و دانشگاه موکول گردند؛ یعنی روزی که فارغ التحصیلان جویای کار با سرخوردگی پای در دنیایی بگذارند که پول حرف اول آن را میزند و به قول رابرت کیوساکی نویسنده کتاب پرفروش فرزند ثروتمند، واقعیت تلخ دنیای واقعی آنان را به «چرخه دَوَرانی زندگی» پرتاب کند.
در این روزگار تعداد بیشماری از ما پدر و مادرها در چرخه دَوَرانی زندگی اسیر شدهایم و ناخودآگاه فرزندان خود را به دنبال خود به این چرخه میکشانیم.
در بهترین حالت فرزندان خانوادههای دارای تحصیلات متوسط، مسیری مشابه مسیر زیر را طی می کنند:
تحصیل: بچهها به مدرسه میروند. آنها به خوبی درس میخوانند و با کسب نمرات خوب موجب افتخار پدر و مادر میشوند. سپس در کنکور شرکت میکنند و طی یک رقابت فشرده از همکلاسیهایشان پیشی میگیرند و با سربلندی به دانشگاه و مراکز آموزش عالی راه می یابند.
شغل: به عنوان دکتر یا وکیل مشغول به کار میشوند. یا به استخدام ادارات دولتی و ارتش در می آیند و با دریافت حقوقهای نسبتا خوب به سوی آیندهای زیبا قدم برمیدارند. آنها به پشتوانه درآمدشان به خرید یا بازدید از اماکن تفریحی و… میپردازند، کاری که شاید بقیه جوانانی که از آنها موفقیت کمتری کسب کردهاند در حسرت آن به سر میبرند.
ازدواج: بعد ازدواج می کنند. حالا زندگی ایدهآل می شود، چون امروزه زن و مرد پا به پای یکدیگر کار میکنند. بنابر این آنها دو منبع درآمدی دارند و به پول بیشتری دست پیدا میکنند. آن وقت، هنگامی که هر دو احساس می کنند در موفقیت غرق شدهاند، به ارتقاء سطح زندگیشان میپردازند. تصمیم به خرید خانه، اتومبیل، تلویزیون، رفتن به مسافرت و بچه دار شدن میگیرند.
در هر یک از این مراحل زوج خوشبخت متوجه میشوند، برای این که به اهدافشان برسند باید پول بیشتری به دست بیاورند. بنابر این باید بیشتر و بیشتر کار کنند.
چرخه دورانی: آنها به خاطر بچهها، سر و سامان دادن به تحصیل و مدرسه آنها، منزل بزرگتر و نیازهای دیگر… باید درآمد بیشتری داشته باشند، پس بیشتر و بیشتر کار میکنند و حتی به شغل دوم و سوم روی میآورند. درآمدها بالاتر میرود، اما همچنان که دریافتها بیشتر میشود، ارقام مالیاتی، کسورات بیمه، بدهیهای مختلف بانکی و اقساط گوناگون نیز بیشتر می شوند.
این روند تا جایی پیش میرود که آنها با این که نسبت به بسیاری از افراد جامعه از تحصیلات و حقوق بیشتری برخوردارند، اما خیلی زود به مرحلهای میرسند که درآمدهایشان حتی کفاف روزهای آغازین ماه را هم نمیدهد.
حالا این زوج خوشبخت دیگر حسابی در دام چرخه دورانی زندگی افتادهاند. هزینه تحصیل بچهها در دانشگاه و روزهای بازنشستگی و از کارافتادگی که خیلی زود در برابر آنها قرار میگیرد، پیش روی آنها است. حالا چه بخواهند و چه نخواهند باید سختتر از گذشته کار کنند تا بتوانند از پس پرداخت بدهی اقساط معوقه و یا جرایم بدهی های بانکی و … بربیایند زیرا امکان دارد بانک خانهای را که با کمک وام مسکن دریافت کردهاند نیز به تملک خود دربیاورد.
در چنین حالتی آنها که در تمام زندگی به سختی درس خواندهاند و کار کردهاند، فقط میتوانند برای تحقق رویاهای خود، فرزندانشان را نصیحت کنند که خوبتر از آنان درس بخوانند، نمرات خوبتری بگیرند تا بتوانند شغل مطمئنتر و پردرآمدتری پیدا کنند و بدین ترتیب این چرخه دورانی به نسل سخت کوش دیگری انتقال داده میشود.
اما واقعیت این است که راه نجات فرزندان ما در تکرار این چرخه نیست. بلکه تنها راه این است که ما بتوانیم مهارت فرزندان خود را در زمینه مسائل مالی ارتقاء ببخشیم، چیزی که این روزها از آن به عنوان پرورش هوش اقتصادی نیز یاد میکنند.
وظیفه ما این است که بچهها را مطابق با عصر جدید و برای ورود به دنیایی که انتظار آنها را میکشد آماده کنیم.
حقیقتا آموزش شالوده و پایه و اساس موفقیت بچهها در دنیای آینده است. اما همانگونه که مهارتهای تحصیلی برای زندگی ضروری هستند، به همان اندازه هم دانستن مهارتهای مالی – اقتصادی و همچنین فراگیری مهارتهای اجتماعی و ارتباطی برای بچهها ضروری است.
به راستی آموزشهای مالی – اقتصادی در کدام مرحله از زندگی فرزندان ما جا دارد؟
این همان چیزی است که غالبا در مدارس به بچه ها یاد داده نمیشود و موجب میشود که بچه های باهوش و درسخوان امروز به افراد تحصیلکرده ولی بیپول فردا تبدیل شوند.
ما به عنوان والدین بچه ها مجبوریم چشمانمان را به روی افکار جدید و جسورانه بگشاییم. تربیت بچه ها با روش قدیمی و سوق دادن آنها به سوی حقوق بگیر شدن موجب می شود که آن ها در زندگی آیندهشان از پرداخت مالیات، قبوض و هزینه های دولتی نیز عاجز باشند. ایده گرفتن نمرات خوب برای یافتن شغل مناسب یک ایدهی قدیمی است. ما امروز نیاز داریم که فرزندانمان را با درجات بالاتر و استادانهتر و پیچیدهتری از پیشرفت آشنا کنیم. ما نیازمند ایدههای جدید و روشهای آموزشی متفاوت هستیم.
آموزش مفاهیم مالی و کارآفرینی از عمدهترین مسائل آموزشی امروز است که متاسفانه در مدارس آموزش داده نمیشود. بهتر است از همین امروز به فکر این آموزشها باشید چون فرزندان ما استحقاق آن را دارند که علم، سعادت، خوشبختی، رفاه و ثروت را در کنار یکدیگر داشته باشند.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اجتماعی
برچسبها: پاتوق پرتقالیفرزندتربیتنمونهتحصیلثروت